این یک برج نیست! ( از وبلاگ خواب بزرگ )
لینک به منبع
تذکر: منبع غیردگرباش است
فمینیستهایی که با تاکید و اصرار درباره جسم و جان متفاوتشان صحبت میکنند، تلویحاً پذیرفتهاند که تن و روان مردانه طبیعی و معیار است. فالوسپرستان چه چیزی بهتر از این میخواهند؟!
نهضت فمینیسم طی سالها مبارزه خود در غرب گرچه امتیازات اجتماعی زیادی برای زنان کسب کرده اما پیکار اصلی خود یعنی درهم شکستن نگره غالب فالوسپرستی را کمی فراموش کرده است.به همین دلیل دیگر برای مردان خطرناک نیست.اگر فمینیستها میخواستند به ریشه های فلسفی مبارزه خود بازگردند شک نکنید که حتی در ممالک غربی هم آنان را تاب نمیآوردند.فمینستها چی را فراموش کردند؟
بدن مرد معیار است.زن حتی اگر نگوییم جنس دوم دست کم موجود دیگری است.این شاید کلیدیترین نگره فالوتیک باشد.و براندازی آن میبایست اصلیترین هم و غم فمینیستها میبود. اما جایی در مسیر یک اشتباه تاکتیکی رخ داد:نگره فالوتیک مفهوم دیگری را رنگ کرد و جلا داد و به عنوان یک امتیاز باشکوه دوباره به زنان تحویل داد.
همین Man انگلیسی را در نظر بگیرید.که چطور هم به مفهوم مرد است هم انسان.یا مشابهش آدم ( مرد) در مقابل حوا ( زن).نگره فالوتیک قرنهاست که مترادف گرفتن انسان را با مرد طبیعی جلوه میدهد.به همین دلیل است که زنان نباید با ملقب شدن به دیگری شاد شوند.گرچه این دیگری خیلی تمیز وشیک و زیبا باشد. باید بدیهیات نگره فالوتیک را زیر سئوال برد.باید پرسید چرا مردان حاضر نیستند در نقش تاریخی دیگری ظاهر شوند؟
فالوسپرستان اعتقاد دارند که مردان سوژهاند( شناسا) و زنان ابژه ( مورد شناسایی).این زنانند که باید درموردشان حرف زد.چون غیر طبیعیاند.باید وجود آنان را در آزمایشگاهها کشف کرد.در مورد تن و روحشان حرف زد.بالا و پایینشان کرد تا دید از کدام سیاره آمدهاند.حالا اشتباه تاکتیکی دوم فمینستها رخ میدهد: آنان زیادی در مورد زنان حرف میزنند.آنان با گذاشتن زن در وسط گود و صحبت کردن مدام از او ناخواسته در مقام ابژهاش نگه میدارند. کاری که هزاران بار فالوسپرستان ر اخوشحال میکند.از یک طرف مقام ابژه وار زن از طرف حامیانش مهر تایید میخورد.و از طرف دیگر برای پورنوگرافیسم مردانه چه مواد خامی بهتر از افشاء خصوصیترین خلوتهای زنان.
بیاید تصور کنیم اگر فمینیستها بجای صحبت از زنان از مردان صحبت کنند چه اتفاقی میافتد.
حالا نور پروژکتور را روی مردان روشن کنیم.روی وجودی که خودش را طبیعی فرض میکند.اجازه بدهیم او هم طعم ابژه بودن ،مزه دیگری بودن را بچشد.درباره زنان صحبت نکنیم.-چنانکه مردان درباره خودشان صحبت نمیکنند- و حالا تمام چیزهایی را که فالوسپرستان یک عمر بدیهی جا زدهاند ،چیزهایی که مثل شیشه آنقدر شفاف شده که دیگر به چشممان نمیآید، ببینیم. با خنده روشن کنیم که برج میلاد چطور چون یک فالوس بزرگ قرار است تبدیل به نماد ابرشهر ایرانی شود ( دقت کنید به آناتومیاش.به وسواس و افتخار مردانه درباره ارتفاعش…)
فالوس تابو است.ببینید چطور در فیلمهای هالیوودی-که در نمایش عریانی زنان دست و دلباز است- با وسواس از نمایش نرینه برهنه پرهیز میشود.فالوس سر مگوی دیدگاه پدرسالار است.کسی نباید آن را ببیند.کسی نباید دربارهاش -جز به تحسین- سخن بگوید.مردان گویی از زمان اجداد میموننمایمان تغیر چندانی نکردهاند.تنها فرقشان این است که در خلوت شرمگینانه دنبال واکیومهایی برای بزرگ کردن چیز شان میگردند.چیزی که خودشان هم میدانند چیزی نیست.اما جرات فکر کردن بهش را ندارند.
مردان همیشه دوست داشتهاند تصور خود از بدنشان را از زبان زنان بشنوند.تصوراتی که همواره میبایست با ستایشهای تفضیلی درباره طول و قطر نرینگیشان باشد.اگر زنان آن طور که خودشان میبینند و میخواهند درباره مردان صحبت کنند غیر از مقابله منفی با جایگاه ابژهگی قدیمی خودشان میتوانند با اعطا واقعبینیهای فیزیولوژیک به هر دو جنس خدمت کنند.
در واقع میشود انتظار داشت امتداد روایت زنانه از بدن مردان ، ایشان را به تدریج از دلهرههای ابعاد نرهگی خلاص کند. مردان شاید که یاد بگیرند که مردانگیشان را میشود در چیزهای دیگر-مهمتر-ی هم دید: در درک متقابل ،در شعور دموکراتیک، در توانایی تغزل. در فضیلتهای بزرگتری که همه را از شر تقدس ازلی فالوس رها میکند.
همچنین بخوانید: وبلاگستان و زنانی که می خواستند روایت کنند
دیدگاهها بسته شدهاند.