پرش به محتوا

سکوت تلخ: لبیک یا واژگون

2011/05/12
by

پیوند به منبع

بنا به دعوت آقا امین واژگون تصمیم گرفتم چند خطی من باب هوموفوبیا و چند و چونش بنویسم.

اول از همه باید ببینیم هوموفوبیا یعنی چی.

اگه بخایم خیلی ساده به قضیه نگاه کنیم، هوموفوبیا یعنی اینکه اونایی که از جنس مخالف خوششون میاد، از اونایی که از جنس موافق خوششون میاد، بدشون میاد. خب، طبیعیه!

همونطور که من از دیدن بوسه یک دختر و پسر لذت نمی برم، اون دختر و پسر هم از دیدن صحنه بوسه آتشین و عاشقانه دوتا مرد سبیل کلفت چندششون میشه. پس این شد بیس هوموفوبیا.

تا اینجاش مشکلی نیست. چون هرکسی حق داره از هر چیزی خوشش بیاد یا نیاد. مشکل وقتی شروع میشه که ما به خودمون حق میدیم بر اساس این خوشایند یا ناخوشایندی، دست به اقدام بزنیم و نفرت مون رو در عمل نشون بدیم.

باید دید چه وقتی انسان دست به ایجاد آزار و اذیت برای دیگران میزنه. انسان وقتی با چیزی دشمنی می کنه که نسبت به اون چیز جاهل باشه. همه مون کم و بیش تجربه کامینگ اوت برای اطرافیان مون داشتیم. با برخوردهای مختلفی هم مواجه شدیم. اما چیزی که مشخصه اینه که سطح آگاهی طرف هرچقدر کمتر باشه، واکنش بدتری نشون میده و برعکس.

خود ما روی جوابی که میگیریم خیلی تاثیر داریم. یه جور کامینگ اوت هست که من بهش میگم کامینگ اوت خرکی. یعنی برای کسی کامینگ اوت کنی بدون هیچ گونه مقدمه چینی و زمینه سازی و آگاهی بخشی قبلی. نتیجه چنین کامینگ اوتی به احتمال زیاد یک واکنش به شدت منفیه. و ما هم در مقابل این واکنش منفی، خیلی زود برچسب هوموفوبیا رو از جیب مون در میاریم و می چسبونیم روی پیشونی طرف. بعدشم هرچی فحش بلدیم نثار طرف می کنیم و به احتمال زیاد میایم توی وبلاگمون مثل خاله زنک ها پشت سرش حرف می زنیم و از اون هم فراتر می ریم و کل دین و خدا و پیغمبر و حکومت و فرهنگ و جامعه رو مورد عنایت قرار می دیم. نمیشه وقتی قلب خودمون سرشار از هترو فوبیا هست، با هوموفوبیا بجنگیم.

نکته اینجاس که خود ما توی بروز چنین وضعیتی از همه بیشتر مقصر هستیم.

خودتون رو بزارید جای یک استریت که تا امروز هرچی دیده و شنیده فقط با گرایش جنسی خودش مطابق بوده و تنها چیزی که درباره گی ها میدونه اینه که یک بار داشته از پارک دانشجو رد میشده و چندتا پسر رو دیده که گوشواره داشتن و آرایش کرده بودن و ادا و افاده زنونه داشتن، چه بسا اصلا فرق ترنس جندر ها و هوموسکشوال ها رو هم نمی دونه! یا اینکه داشته توی فیس بوک چرخ میزده که میخوره به پروفایل یک عزیزی که یه عکس های کوالیتی از ماتحت مبارک گذاشته کنار صفحه و دوست هاش هم توی اون صفحه با آب و تاب مشغول مدح و ثنای ماتحت معظم له هستند! خب حالا من یهو میام به این بنده خدا میگم آره من هومو هستم و میخام با اصغر آقا بقیه مسیر زندگیم رو ادامه بدم و از بوسیدن لب های آقامون که سبیل هاش اندازه دسته جاروئه چنان لذتی می برم که نگو و نپرس. خب! واکنشی جز نفرت رو نباید از این استریت انتظار داشت.

اما تجربه نشون داده وقتی چند وقت قبل از کامینگ اوت به طرف اطلاعات علمی و پزشکی می دی، براش آمادگی ذهنی ایجاد می کنی و چندتا فیلم خوش ساخت هالیوودی رو هم برای اعتلای فرهنگی به خوردش میدی، فیدبکی که ازش میگیری از زمین تا زیر زمین فرق می کنه. دیگه هم لازم نیست برچسب رو به پیشونیش بچسبونیم. تازه این استریت میشه یکی از مدافعین حقوق پایمال شده هوموها در مجامع هوموفوب.

این از این. حالا یک جنبه دیگه من باب هوموفوبیا.

اصولا ذات بشر اینه که سلطه طلبه. دوست داره قدرت داشته باشه و قدرت هم پیامدهای خودش رو داره. یکی از زمینه هایی که به انسان این حس قدرت رو میده، اینه که توی یک جامعه ای عضو اکثریت باشه و پیامد منفیش هم اینه که به اقلیت زور میگه. من مطمئنم همین الان اگه اکثریت رو هوموها تشکیل بدن استریت ها میشن تو سری خور جامعه و میان توی وبلاگ هاشون از ظلمی که هوموها بهشون می کنن می نویسن. پس تا وقتی که انسان به این حد از تفکر نرسه که آقا جان! اکثریت و اقلیت بودن دلیل نمیشه که به کسی ظلم کنی، همین آش و همین کاسه هست. و من اصلا به آینده خوش بین نیستم و انتظار ندارم جامعه اکثریت به حقوق من احترام بزاره، چون بهتره آدم واقع بین باشه. توی مملکتی که هنوز طرف اجازه نداره توی خیابون با خیال راحت سگ و گربه اش رو راه ببره یا تو نمی تونی انتخاب کنی توی خونه خودت کدوم شبکه ماهواره ای رو ببینی، صحبت از احقاق حقوق هوموها بیشتر شبیه یک جوک خنده داره. توی مملکتی که روشنفکرترین و تحصیلکرده ترین اقشارش وقتی توی بحث سیاسی کم میارن به هم میگن کونی و اوبی و لاشی نمیشه انتظار یک آینده روشن رو داشت.

مساله بعدی اینه که اصولا انسان در برابر تفاوت ها موضع گیری می کنه. حالا این تفاوت هرچی می خواد باشه. انسان دوست داره همه چیز رو یکدست و یکسان کنه. حالا جامعه هرچی بسته تر و سنتی تر، این میل به یک دست سازی و خفه کردن کوچکترین تفاوت ها هم بیشتر.

نکته بعدی اینه که اصولا چرا هوموها باید به درفشانی های استریت ها اهمیت بدن؟ شخصا عرض می کنم، اگه می خواستم کوچکترین اهمیتی به توهین ها و تحقیرهایی که تا امروز تو این جامعه دیدم اعتنا کنم، باید سرم رو میزاشتم یه گوشه و به طور رسمی با دار فانی وداع می گفتم. آقا چه اهمیتی داره که فلانی با مغز اندازه نخودش درباره من چی فکر میکنه؟ من کم مسخره نشدم، کم نبود روزهایی که یک عده احمق و بیشعور برای تفریح به من می خندیدن، اما هیچ وقت اهمیتی ندادم. تنها حسی که در من ایجاد می شد این بود که از ته دل براشون افسوس می خوردم و آرزو می کردم روزی یه کم از میزان احمق بودنشون کم بشه. وقتی به درست بودن راهی که دارم طی می کنم ایمان دارم دیگه اذیت و آزار و توهین و مسخره بازی یه مشت کودن برام نباید اهمیتی داشته باشه. البته منظورم این نیست که باید بی تفاوت بود نسبت به این چیزها. میگم نباید دنیا رو برای خودمون تیره و تار کنیم که ای فلانی هوموفوبه یا کی کی رفته یه فیلم ساخته ماهارو مسخره کرده. گور بابای همشون. ما نمی تونیم خودمون رو درگیر این حرف ها کنیم. چون نتیجه ای جز داغون شدن اعصاب خودمون نداره. یعنی زورمون از اینکه بیایم توی وبلاگمون بهشون فحش بدیم بیشتر نیست. پس بهتره با واقعیت ها کنار بیایم.

نکته بعدی اینه که یه عده از ما اونقدر دلمون از نامهربونی جامعه پره که چشمامون رو روی حقایق می بندیم و انگشت هامون رو هم فرو می کنیم توی دوتا گوشمون و فقط دهن هامون رو باز می کنیم و خدا و پیغمبر رو مورد عنایت قرار می دیم. منکر نقش افراط مذهبی در شکل گیری وضعیت کنونی جامعه نیستم، اما معتقدم درست نیست که همه چیز رو از چشم دین ببینیم. اگه واقعا دنبال راه چاره هستیم بهتره بدون تعصب به قضیه نگاه کنیم. کم نیستن ایرانی های ترگل و خوشتیپ و کراوات زده که تا حالا یک رکعت هم نماز نخوندن ولی دست هرچی مسلمونه در زمینه هوموفوبیا از پشت می بندن.

بهتره قبول کنیم که فحاشی و به کار بردن کلمات زشت در قبال دین، نه تنها موجب بهبود اوضاع نمیشه، که باعث عمیق تر شدن فاصله ما با محیط اطرافمون میشه. هوموهای ایرانی بی دین باید قبول کنند که در این مملکت راه خیلی از چیزها از دین مردم می گذره و اگر واقعا به دنبال نتیجه مطلوب هستند، باید به فکر راهی جز توهین باشند. بد نیست به کمپین های زنان نیم نگاهی داشته باشیم. زن ها به جای این کارها، بر خلاف موانع متعددی که سر راهشون بود به مسیرشون ادامه دادند و انصافا طی چند سال گذشته تونستند تغییرات مفیدی در قوانین جزایی مملکت ایجاد کنند، مثل بحث دیه. زن ها فهمیدند که مشکل اصلی شون فرهنگ مردسالار حاکم بر جامعه است، و نه دین. در ضمن، یادمون نره که اسلام تنها دینی هست که اجازه عمل تغییر جنسیت رو به ترنس ها میده. حدود سی سال هم بیشتر نیست که این اتفاق افتاده. و این درحالیه که مسیحیت با کورتاژ و وسایل پیشگیری از بارداری هنوز مشکل داره! پس این یعنی اینکه میشه به نتیجه امیدوار بود. و نکته دیگه اینکه ما already توی قوانین معافیت از سربازی پذیرفته شده ایم، پس این یعنی امید هست.

مطلب بعدی اینکه، شاید این فعالیت ها و کمپین های اینترنتی روزنه ای از امید باشه. اما باید توجه کرد که هر چقدر هم در اینترنت خودمون رو به آب و آتیش بزنیم در نهایت می تونیم صدامون رو از جمع خودمون بالاتر ببریم و عده کمی از استریت ها رو هم با خودمون همراه کنیم. بر فرض محال بتونیم کل کاربرهای ایرانی اینترنت رو آگاه کنیم. اما باید دید که کدوم قشر از جامعه با اینترنت سر و کار داره و این قشر چند درصد از جامعه امروز ایران 75 میلیونی رو تشکیل میده. ایران فقط به معنای میدون ونک به بالا نیست. ایران یعنی قومیت های مختلف، از ترک بگیر و برو پایین دور بزن بیا بالا تا برسی به ترکمن. پس بهتره واقع بین باشیم و از این کمپین های مجازی در حد خودش انتظار داشته باشیم تا یه وقت ضربه نخوریم و توی محاسبات مون اشتباه نکنیم. اینکه یک روز از سال رو به مبارزه با هوموفوبیا اختصاص بدیم خیلی خوبه. چون باعث اتحاد و همفکری ما میشه. البته به نظرم نتیجه ای که ازش حاصل میشه، بیشتر رسیدن به یک جمع بندی منطقی بین خودمون هست تا فرهنگ سازی برای استریت ها.

و در نهایت، اگه شما از اون تیپ هوموهایی هستین که خیلی به اذیت و آزاری که توی جامعه می بینید حساس هستید، بهتره به فکر مهاجرت باشید. چون این کشوری که من می بینم مردمش هنوز اندر خم کوچه اول هستن. البته خود من مهاجرت رو چاره کار نمی دونم و کشورم رو با همه بالا و پایین هاش دوست دارم. نهایت کاری که اینجا میشه کرد اینه که چهار تا آدم حسابی دور و اطرافتون پیدا کنید و سعی کنید با فرهنگ سازی براشون، یک دریچه ای برای تنفس خودتون توی وضعیت کنونی پیدا کنید تا حداقل بین جمع خودمونی تون راحت باشید، وگرنه ما با فرهنگ سازی کلان و عمومی در سطح جامعه خیلی خیلی فاصله داریم.

No comments yet

بیان دیدگاه